پندارپندار، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

آقا پندار کبیر

عیدت مبارک

سلام عشق من . بازم خیلی وقته که نیومدم بنویسم . الان می خوام دومین عید زندگیت رو بهت شاد باش بگم پسرم..... همیشه سرشار از سلامتی و شادی باشی عشق من امسال اولین سالی بود که هفت سین نچیدم. در عوض همینجا برای جفتمون هفت سین گذاشتم ...
1 فروردين 1393

شب مهمونی تولدت

سلـــام پسر نازم. امشب که دارم برات می نویسم 2 سال از به دنیا اومدنت گذشته. 2 سال به تمام خوبیاش. قشنگیاش. حتی استرسهاش و سختیاش، خستگیاش، با همه ی اینا گذشت. 2 سال شده که من و تو  و بابا کنار هم شبمون رو روز کردیم روزمون رو شب. باورم نمیشه انگار دیروز بود که از بیمارستان من و تو و بابا و مامان نسرین اومدیم خونه. بابا حمید واسمون اسفند دود کرد. دودش کل کوچه رو برداشته بود. وقتی با تو اومدم خونه انگار خونمون یه رنگ و بوی دیگه گرفته بود. همه چی شاد بود. همه چی خوب بود. ما 2 نفر شده بودیم 3 نفر. انگار همین دیروز بود برات جشن تولد 1 سالگیت رو گرفتیم. 1 هفته در تهیه تدارکش بودیم. بردیمت آتلیه تو هم مریض بودی ولی خیلی آقا بودی و گذاشتی ازت ...
18 بهمن 1392

خرید اولیه تولدت

سلام پسر نازنینم. عشق من .. همه ی وجودم. عاشقتم  امروز من و تو و بابا سه تایی رفتیم تا کیک تولدت رو سفارش بدیم.قرار شد امسال عکس خوشگلت رو بندازیم روی کیک  2 سالگیت. برات کلی بادکنک و شمع و فشفشه خریدیم. بعدش هم رفتیم آتلیه که عکس پاسپورتت رو بگیریم که به امید خدا یه چند تا سفر خوب با هم بریم. و اگه بشه دیگه واسه همیشه از اینجا بریم. خیلی دلم میخواد که هرچه زودتر تورو از اینجا ببرم. ببرمت یه جای خوب و امن. یه جای خوش آب و هوا . یه جایی که همه جور امکانات در اختیارت باشه. دوست دارم آزادانه ولی پاک بزرگ شدنتو ببینم. موفقیتت رو سلامتیت رو...خوشحالیت رو .... فقط چیزی که ناراحتم میکنه و باعث میشه دودل باشم دوری ما از...
14 بهمن 1392

پندار و حموم

عاشق حموم رفتنی. البته بدون شستشوی سرت. فقط آب بازی رو دوست داری. وقتی میخوام سرت رو بشورم کلی غر میزنی و جیغ و داد راه میندازی.     ...
8 بهمن 1392