پندارپندار، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

آقا پندار کبیر

واکسن 6 ماهگی

1391/5/24 17:52
نویسنده : مامانی شادی
210 بازدید
اشتراک گذاری

پسر نازم امروز از خواب ناز بیدارت کردم تا بریم واسه واکسن زدنت. تو هم که از هیچی خبر نداشتی با خوشحالی توی ماشین نشستی و فکر کردی می خواهیم بریم بیرون و بگردیم. چون تو ماشین سواری رو دوست داری. وقتی رسیدیم اونجا دلهره ای داشتم که نگو.... خانمه وقتی صدامون کرد من نرفتم. بابا رفت تو و چند دقیقه بعد صدای جیغت بلند شد و اشکهای من هم باهاش اومد پایین. بابا صدام کرد و گفت برم توی اتاق تا کنارت باشم. چه صحنه ای رو دیدم. داشت اون یکی سوزن رو فرو می کرد. انگار داشت تو قلب من چاقو میکرد. بمیرم برات. اما بعدش آروم شدی و بردیمت پیش دکتر خودت و قد و وزنتم گرفت که قدت 70 بود و وزنت 7400 . که گفت وزنت نسبت به نمودار پایینه. چیکار کنم که تپلی بشی؟ آخه مامانی داره دیوونه میشه. دکتر گفت چقدر کوچولویی و زیاد با 1 ماه پیش فرق نکردی. خیلی غصه می خورم برای وزن نگرفتنت. دیگه از این به بعد که غذا آزاده بیشتر بهت می رسم عزیز مامان. الان هم مثل فرشته ها خوابیدی و هنوز که خدارو شکر تب نکردی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)