پندارپندار، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

آقا پندار کبیر

به وبلاگ پندار قشنگم خوش آمدید

عیدت مبارک

سلام عشق من . بازم خیلی وقته که نیومدم بنویسم . الان می خوام دومین عید زندگیت رو بهت شاد باش بگم پسرم..... همیشه سرشار از سلامتی و شادی باشی عشق من امسال اولین سالی بود که هفت سین نچیدم. در عوض همینجا برای جفتمون هفت سین گذاشتم ...
1 فروردين 1393

شب مهمونی تولدت

سلـــام پسر نازم. امشب که دارم برات می نویسم 2 سال از به دنیا اومدنت گذشته. 2 سال به تمام خوبیاش. قشنگیاش. حتی استرسهاش و سختیاش، خستگیاش، با همه ی اینا گذشت. 2 سال شده که من و تو  و بابا کنار هم شبمون رو روز کردیم روزمون رو شب. باورم نمیشه انگار دیروز بود که از بیمارستان من و تو و بابا و مامان نسرین اومدیم خونه. بابا حمید واسمون اسفند دود کرد. دودش کل کوچه رو برداشته بود. وقتی با تو اومدم خونه انگار خونمون یه رنگ و بوی دیگه گرفته بود. همه چی شاد بود. همه چی خوب بود. ما 2 نفر شده بودیم 3 نفر. انگار همین دیروز بود برات جشن تولد 1 سالگیت رو گرفتیم. 1 هفته در تهیه تدارکش بودیم. بردیمت آتلیه تو هم مریض بودی ولی خیلی آقا بودی و گذاشتی ازت ...
18 بهمن 1392

خرید اولیه تولدت

سلام پسر نازنینم. عشق من .. همه ی وجودم. عاشقتم  امروز من و تو و بابا سه تایی رفتیم تا کیک تولدت رو سفارش بدیم.قرار شد امسال عکس خوشگلت رو بندازیم روی کیک  2 سالگیت. برات کلی بادکنک و شمع و فشفشه خریدیم. بعدش هم رفتیم آتلیه که عکس پاسپورتت رو بگیریم که به امید خدا یه چند تا سفر خوب با هم بریم. و اگه بشه دیگه واسه همیشه از اینجا بریم. خیلی دلم میخواد که هرچه زودتر تورو از اینجا ببرم. ببرمت یه جای خوب و امن. یه جای خوش آب و هوا . یه جایی که همه جور امکانات در اختیارت باشه. دوست دارم آزادانه ولی پاک بزرگ شدنتو ببینم. موفقیتت رو سلامتیت رو...خوشحالیت رو .... فقط چیزی که ناراحتم میکنه و باعث میشه دودل باشم دوری ما از...
14 بهمن 1392

پندار و حموم

عاشق حموم رفتنی. البته بدون شستشوی سرت. فقط آب بازی رو دوست داری. وقتی میخوام سرت رو بشورم کلی غر میزنی و جیغ و داد راه میندازی.     ...
8 بهمن 1392

اولین کوتاهی موهای قشنگ تو

پسر قشنگم امروز اومدم تا اولین عکسی که بعد از اولین کوتاهی موهات رو گرفتم بزارم تا ببینی... ببین چقدر مودب شدی. البته قیافت رو میگم. خودت که خیلی آقایی اینم بگم که من و بابا خیلی پشیمونیم از اینکه موهات رو کوتاه کردیم. اما خب لازم بود   مبارکت باشه عشقم...... ...
8 بهمن 1392

کوتاه شدن موهات

پسر کوچولوی من... حالت که خوبه؟؟؟؟ زودی بخند. همین الان که داری اینو میخونی بخند... قربون اون لبخند نازت بشم. همیشه بخند مامانی. امروز بعد از 2 هفته بازم نشستم تا برات بنویسم. پسرم این چند وقته مامانجون خیلی مریض تر و ضعیف تر شده. مامان نسرین هم مدام در حال پیگیری بیماریشه و الان هر دو هفته میره واسه شیمی درمانی. خلاصه که خیلی ناراحتشم. امیدوارم که حالش زودتر خوب بشه و مامان نسرین حداقل یه استراحتی کنه این هفته هم که همش با هم بودیم یعنی 3 روز که مامان نسرین اینا اینجا بودن بعدش هم ما رفتیم 3-4 روز اونجا موندیم. تو هم اونجا رو خیلی دوست داری و به خونه مامان نسرین اینا عادت کردی. حسابی هم آتیش میسوزونی وقتی میریم اونجا. دیگه بلاخره مو...
7 بهمن 1392