پندارپندار، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

آقا پندار کبیر

غذا خوردنای آقا پندار

1391/6/4 13:49
نویسنده : مامانی شادی
254 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی...خیلی وقت بود که نتونستم بیام اینجا و برات بنویسم. مامان و ببخش. همش مهمون داشتیم یا مهمونی بودیم. تو هم خیلی قا بودی و من حسابی باهات حال می کنم. عاشق اینم که صبحها از خواب پا میشی و اولین لبخندت و رو به من تقدیم می کنی. دلم برات ضعف میره وقتی به من لبخند میزنی. آخه خنده هات خیلی ملیح و قشنگه. قشنگ معلومه که از اون آدمای مهربون میشی. خلاصه که خیلی خوشحالم از این که تورو دارم... تو بهتریم اتفاق زندگی من بودی. حالا اگه خدا خواست تا 4-5 سال دیگه یه خواهری یا یه برادری خوشگل مثل خودت برات میارم. که تنها نباشی و باهاش بازی کنی....

از غذا خوردنت بگم که خیلی بد غذا میخوری...درست داری برنامه شیر خوردنت رو روی غذا خوردنت هم پیاده میکنی. البته الان که خوب شیر میخوری اما هر وقت بهت فرنی یا سرلاک میدم اوق میزنی و اصلا دوست نداری. آخه چرا؟ فرنی و سرلاک که خیلی خوشمزه است. مامانت حتی این دو تا رو دوست داره و خودشم میخوره. دلم میخواست بهت غذاهای دیگه بدم اما اجازه ندارم. چون تو هنوز خیلی کوچولو هستی و غذاهات محدودن.... سوپ رو بد نمیخوری اما اونم خیلی کم. خب پس تو بگو که من چیکار کنم؟ داروهاتم که به زور میخوری. همش با ترس و لرز بهت قطره میدم. تا توی گلوت نپره و راحت قورتشون بدی. پسرم از خدا میخوام که به من کمک کنه تا راحت بزرگت کنم... بهت برسم و هیچ مشکلی برای تو توی هیچ سنی پیش نیاد. تو هم مامانی رو هیچوقت اذیت نکنی و دوستش داشته باشی...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)