پندارپندار، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

آقا پندار کبیر

بیرون رفتن با آقا پندار دیگه راحت نیست

1391/4/30 13:02
نویسنده : مامانی شادی
296 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق زیبای من. مامانی از دیشب می خوام بگم که قرار شد با بابا بریم بیرون. تو که طبق معمول از ساعت 5 بعد از ظهر لب به شیر نزده بودی. من و بابا م تصمیم گرفتیم که بریم پیتزا دکتر آرین که یکی از خوشمزه ترین پیتزاهای تهران رو داره. کاش تو هم می تونستی از اون  بخوری. خلاصه که حسابی بد اخلاقی کردی. چون شیر هم نمی خوردی و گشنه ات بود اما نمی خوردی. خلاصه که من نفهمیدم چی خوردم. بعد از اونجا هم بابا گفت بریم خونه بابا امیر. البته بابا امیر طفلک که خودش توی بیمارستانه چون سکته کرده. اما زهرا خانم و عمه سهیلا و عمه ندا بودن. ما هم رفتیم که تو تا شوهر عمه سهیلا رو دیدی زدی زیر گریه و دیگه آروم نشدی. ما هم مجبور شدیم که از همه خداحافظی کنیم و برگردیم خونه. قربون شکل ماهت برم بلاخره بعد از 8 ساعت توی خواب شیرتو خوردی. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

نسرین مامان بردیا
30 تیر 91 14:09
سلام... ماشالله آقا پندار خیلی با نمکه... وبلاگتون رو اتفاقی دیدم... پسر منم خیلی سر شیر نخوردناش منو اذیت کرد... فقط تو خواب و خماری میخورد... گاهی مجبور میشدم با سرنگ بریزم تو دهنش... ولی به خودتون مسلط باشید ... منم ازین گریه ها زیاد کردم... الام بردیا کاملا حرفه ای شیر میخوره... و اون روزا برام ی خاطره شده... این نیز بگذرد
مامان تسنیم
30 تیر 91 17:21
آخی...الهی چه سخت و غصه داره براتون که شیر نمیخوره...ان شاالله بزرگ میشه و آقا میشه خودش میگه مامان شیر میخوام