کابوس قطره خوردن تو
پسرم امروز هم باز یکی از اون روزا بود که به خاطر پریدن قطره توی گلوت من رو تا مرز سکته بردی..... دوست ندارم از این خاطره ها برات بگم. اما خب باید بدونی بعضی وقتا مامانی رو اذیت میکردی. البته میدونم که دست خودت نبود. اما خب همه نی نی ها هم انقدر قطره میپره تو گلوشون؟ وقتی بلندت کردم تابزنم پشتت فقط دیدم که کبود کبود شدی... داشتم میمردم. تمام تنم به لرزه افتاده بود و سست شده بودم. وقتی صدای نفس کشیدنت رو شنیدم انگار دوباره متولد شدم. تا چند ساعت بعد میلرزیدم. فقط بغلت کرده بودم و زار زار گریه می کردم. به بابایی هم زنگ زدم و گفتم دیگه بهت از این قطره ها نمیدم. به دکترت هم میگم.
پسرم من با نفس تو نفس میکشم. امروز برای چند ثانیه نفس نکشیدم......
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی