تو و مامانی نسرینت
پسرم میخوام برات از یه نفر بگم که برای من از اول تا الان و تا آخر بهترین و فداکارترین بوده و هست و خواهد بود... کسیکه هم من عاشقشم و مدیون خوبیاشم هم تو... حتما میدونی راجع به کی دارم حرف میزنم؟ آره مامانی نسرین.... کسی که از روزی که تو توی دلم اومدی کنارم بود و تنهام نذاشت تا به امروز.... من و تو مدیون محبتاش و تمام زحمتایی هستیم که برای هردومون کشیده.... کسی که میدونم به اندازه من و باباپویان عاشقته و دوستت داره و نگرانته. کسی که وقت و بی وقت ازش درخواست میکردیم که بیاد پیشمون .چون بهش احتیاج داشتیم و اونم خودشو با هر زحمتی که بود از شرقی ترین نقطه تهران به غربی ترین نقطه تهران میرسوند تاما تنها نباشیم.... پسرم میخوام همیشه قدر محبتاشو بدونی و همیشه بهش احترام بذاری....
وقتی دوشب پیش مثل همیشه من و بابایی مهمونی دعوت شده بودیم مامانی نسرین خودش رو رسوند اینجا تا از تو نگه داری کنه و میدونم که بهترین تفریح شب تعطیلیش بود و ما هم با خیال راحت تا نیمه شب مهمونی بودیم. خوشحالم که تو هم به مامانی عادت کردی و مثل خودم دوسش داری...طوری که وقتی شب کنارش میخوابی آرامش بیشتری داری..... خدا برای هردومون حفظش کنه... آمین