اولین شب یلدای تو
سلام عشق من.... الان که دارم اینا رو برات مینویسم دو شب از اولین شب یلدای تو میگذره...وقت نکردم که همون شب برات بنویسم.. اما عیب نداره مهم اینه که خاطره ی اون شب رو برات زنده نگه دارم.
اولین شب یلدای تو همه ی ما رفتیم خونه خاله سحر و مامانی نسرین اینا و پرستو دایی مهدی و پریسا و مامانجون هم بودن ... خلاصه که شلوغ و پلوغ بود. منم که یه لباس هندونه ای خوشگل که خاله نغمه برات هدیه گرفته بود رو تنت کردم و حسابی همه رو با این لباس تو سر ذوق آوردم...تو هم که حسابی دلبری میکردی و تند تند 4 دست و پا میرفتی و دستت رو به لبه میز میگرفتی که به خوراکیهای روی میز دستت برسه.. کلی هم ازت عکس گرفتم و عاشقانه به تمام حرکات جدیدت نگاه میکردم. شدیدا رقاص شدی و تا صدای آهنگ میشنوی میرقصی و دست میزنی. با پرستو هم که جفتت جور شده بود و تا پرستو نگات میکرد میزدی زیر خنده. الهی من فدای خنده های شیرینت بشم...
راستی یه چیز دیگه دیشب که رفته بودیم خونه ساناز و محسن ، از اونجایی که تو فوق العاده شیطون و خطری شدی وقتی دستت رو گرفتی به لبه میز شیشه ای و بلند شدی نمیدونم چطور شد که به ثانیه خوردی زمین و گوشه لبت با لبه میز برخورد کرد..من و بابا که کلی ترسیده بودیم دویدیم سمتتو تو هم از گریه چشمات خیس اشک شده بود. وقتی بابا بغلت کرد من عصبانی شده بودم و سر بابا داد و بیداد کردم که چرا مراقبت نبود...بعدم که دیدم لبت خونی شده و کلی اعصابم خورد شد و بغض کرده بودم اما روم نشد جلوی اونا گریه کنم...خیلی شب بدی بود. حالا خداروشکر که چیزی نشد و دوباره حالت خوب شد و با کوروش و علی بازی کردی شب هم رفتیم خونه مامان نسرین اینا و شب موندیم
خب الان برات عکسای شب یلدا رو میزارم
و در آخر عکس تو و بابای مهربونت
اولین شب یلدات مبارک عشق من