خرابکاری های تو

سلام . سلام پسر خرابکار من... می خوام یه خورده از خرابکاریات بگم

اول از همه باید بگم گیر دادی به تلویزیون . با هر چی که دم دستته می کوبی بهش. خب آخه پسرم حیفه. خراب بشه بابا دیگه پول نداره از اینا بخره.

مجسمه جدیدی که خریده بودیم رو شکوندی به کنار آخه چرا با همون مجسمه هی می کوبی روی بلندگو؟ روی بلند گوی تلویزیون رو خط انداختی آخه مامانی.

پریرزو چهارمین لیوانی بود که زدی شکوندی و من باز هم باید تا چند روز از گوشه کنار آشپزخونه خورده شیشه جمع کنم.

دیروز دیدم ساکتی وقتی اومدم توی اتاق با صحنه ی وحشتناکی مواجه شدم. دیدم تمام روغن بچه رو برداشتی و ریختی کف زمین و داری توش شنا میکنی و خیلی هم لذت می بردی. شانس آوردیم که بلند نشده بودی و روشون راه بری چون لیز می خوردی و خیلی خیلی بد زمین می خوردی

باز هم دیشب همه ی شیرتو ریختی روی زمین و باز هم توشون شنا می کردی

تمام اسباب بازیای بیچاره ات هم داغون و شکسته شدن. آخه پسرم تا کی خرابکاریات ادامه دارن؟؟؟ هان؟

یهو خونه رو به رگبار بگیر راحت شی