معذرت معذرت معذرت

سلام سلام مامانی.... میدونم که خیلی وقته نیومدم و برات ننوشتم. منو ببخش.. هم حوصلم مثل همیشه کم بود هم وقت نکردم. هم گرفتار بودم

پندارم مامانجون مریض شده (مامان مامانیت) اصلا حالش خوب نیست و ما همه نگرانشیم. مامان نسرین دنبال کاراشه و امیدواریم که حالش دوباره خوب بشه. خیلی براش ناراحتم

خودم هم یه 2-3 روزی حالم خوب نبود و زیر سرم بودم. ولی خداروشکر الان خوبم.

راستی یه شمال رفتیم که فکر میکنم به تو زیاد خوش گذشت. چون اصلا نه نق زدی نه اذیت کردی. کلی واسه خودت توپ بازی کردی و خوشحال بودی و حسابی هم خودتو به خاک و زمین مالیدی. به من زیاد خوش نگذشت ولی در کل واسه تازه کردن آب و هوا بد نبود. 

راستی 17 ماهگیت هم تموم شد و وارد 18 ماهگی شدی. 19 مرداد باید واکسنتو بزنیم و خیلی نگرانم. می گن واکسن سختیه. امیدوارم که تو و همه نی نی هایی که این واکسن رو میزنن اذیت نشید.

خیلی شیطون شدی. جوری که بیشتر وقتا مجبور میشم سرت داد بزنم. الهی بمیرم برات که وقتی آخر شب که میخوابی دلم برات میسوزه و پشیمون میشم که چرا سرت داد زدم؟

میری سراغ لوازم آرایش من و همه رو میمالی به تخت خواب. واااااااای چه گندی زدی همین دیروز. من هم چون خودم عصبانی بودم داد زدم سرت و تو رو از اتاق انداختم بیرون . تو هم زدی زیر گریه. بعدش پشیمون شدم و بغلت کردم و حسابی فشارت دادم به قلبم... الهی من فدای چشمای معصومت بشم که تا غصه میشینه توش اشکات مثل سیل جاری میشه. من طاقت دیدن اشکات رو ندارم آخه مامانی.

راستی نمیدونم چرا هرچی دعوات میکنیم فایده نداره و انگار داریم با دیوار حرف میزنیم. بازم کار خودت رو میکنی و اصلا به حرفمون گوش نمیدی.

2-3 باری هم بردیمت پارک و حسابی کیف کردی. وقتی سوار تاب میشی دیگه دوست نداری پیاده شی. سرسره هم خیلی دوست داری و خودت برعکس میخوای از سرسره بری بالا.

کلمه هایی هم که میگی

ماما

بابا

دَدَ

آبَه (آب)

پوفَه (غذا)

دَ دَدَ (دست نزن)

همین. زیاد حرف نمیزنی. فقط یه چیزایی که خودت فقط معنیشون رو میفهمی میگی...

خیلی دوستت دارم. خیلی و فقط به خاطر توئه که زنده ام