بدون عنوان
واکسن 6 ماهگی
پسر نازم امروز از خواب ناز بیدارت کردم تا بریم واسه واکسن زدنت. تو هم که از هیچی خبر نداشتی با خوشحالی توی ماشین نشستی و فکر کردی می خواهیم بریم بیرون و بگردیم. چون تو ماشین سواری رو دوست داری. وقتی رسیدیم اونجا دلهره ای داشتم که نگو.... خانمه وقتی صدامون کرد من نرفتم. بابا رفت تو و چند دقیقه بعد صدای جیغت بلند شد و اشکهای من هم باهاش اومد پایین. بابا صدام کرد و گفت برم توی اتاق تا کنارت باشم. چه صحنه ای رو دیدم. داشت اون یکی سوزن رو فرو می کرد. انگار داشت تو قلب من چاقو میکرد. بمیرم برات. اما بعدش آروم شدی و بردیمت پیش دکتر خودت و قد و وزنتم گرفت که قدت 70 بود و وزنت 7400 . که گفت وزنت نسبت به نمودار پایینه. چیکار کنم که تپلی بشی؟ آخه ما...
نویسنده :
مامانی شادی
17:52
شیرین ترینم
پسرم عشق مامان خیلی زیاد دوستت دارم ...
نویسنده :
مامانی شادی
17:51
زلزله تبریز
پسرم سه روز پیش یه همچین ساعتی هنوز خیلی از نی نی ها و کوچولوها توی روستای ورزقان و اهر زنده بودن و داشتن بازی می کردند. یا ماماناشون داشتن بهشون غذا می دادن یا خواب ناز بودن و شیر می خوردن. اما خبر نداشتن که 2 ساعت دیگه قراره زلزله خونه های کاهگلی و محقرشونو به خاک تبدیل کنه و خودشون هم....... مامانی خیلی غصه دارم. خیلی گریه کردم. تحمل دیدن ندارم. نی نی کوچولوهایی که دیگه بازی نمی کنن. دیگه نمی خندن. هیچی دیگه نمی تونم بگم....فقط پسرم همیشه مراقبتم و تا جون دارم نمی زارم زبونم لال بلایی سرت بیاد. ...
نویسنده :
مامانی شادی
15:18
شعری برای تو
چشمای بسته ی تو رو با بوسه بازش می کنم قلب شکسته ی تو رو خودم نوازش می کنم نمی ذارم تنگ غروب دلت بگیره از کسی تا وقتی من کنارتم به هر چی می خوای میرسی خودم بغل میگیرمت پر می شم از عطر تنت کاشکی تو هم بفهمی که میمیرم از نبودنت خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمارم جای تو گریه می کنم..جای تو غصه می خورم هر چی که دوست داری بگو حرفای قلبتو بزن دلخوشیهات مال خودت درد دلات برای من من واسه داشتن تو قید یه دنیا رو زدم کاشکی ازم چیزی بخوای تا به تو دنیامو بدم ...
نویسنده :
مامانی شادی
23:45