زلزله تبریز
پسرم سه روز پیش یه همچین ساعتی هنوز خیلی از نی نی ها و کوچولوها توی روستای ورزقان و اهر زنده بودن و داشتن بازی می کردند. یا ماماناشون داشتن بهشون غذا می دادن یا خواب ناز بودن و شیر می خوردن. اما خبر نداشتن که 2 ساعت دیگه قراره زلزله خونه های کاهگلی و محقرشونو به خاک تبدیل کنه و خودشون هم....... مامانی خیلی غصه دارم. خیلی گریه کردم. تحمل دیدن ندارم. نی نی کوچولوهایی که دیگه بازی نمی کنن. دیگه نمی خندن. هیچی دیگه نمی تونم بگم....فقط پسرم همیشه مراقبتم و تا جون دارم نمی زارم زبونم لال بلایی سرت بیاد. ...
نویسنده :
مامانی شادی
15:18