شهربازی
پسرم هفته ی پیش با مهمونامون و بقیه رفتیم پارک ارم. تو برای اولین بارت بود که اومده بودی اونجا و همه چیز رو با تعجب نگاه میکردی. از یه دستگاهی ترسیده بودی و زدی زیر گریه. قلبت مثل گنجشک می زد. دایی قنبر (دایی بابایی) بردمون منو تو رو سوار قو کرد. انقدر مات و مبهوت بودی که از نگاههات خنده ام گرفته بود. بعدش با هم رفتیم سفینه نی نی ها رو سوار شدیم. خیلی خوشحال بودی و کلی توی پارک دست زدی و رقصیدی. پشمک هم بابایی برات خرید. اولش مونده بودی این چیه که مثل پنبه میمونه؟ نمیدونستی که باید بخوریش. ولی بعدش ازش خوشت اومد و همشو خوردی. آخر سر هم همگی رفتیم سوار چرخ و فلک (فانفار) شدیم. از...
نویسنده :
مامانی شادی
12:54